یحیا جواهری، شاعر و نویسنده مشهور افغانستان ، به اثر بیماری درگذشت
تسلیت به جامعه ادبی افغانستان و زبان پارسی
شعرای از یحیا جواهری
چه کنم با غم عشق تو و بی تابی دل
دل لرزانک من خانه ی عشق است نه گِل
من همه مهر و تو اماّ چقدر مهر گُسل
دل ترا می طلبد قهر مکن ، ناز بِهل
از چه این گونه پُر از خشم و برافروخته ای ؟
نازنینی و کمی نیز پدر سوخته ای
چه کسی ریخته غم در دل دیوانه گک ات
چه کسی برده نشاط و طرب از خانه گک ات
زخمناک است چرا آهوی من شانه گک ات
ناله شد ، آه شد آن خنده ی مستانه گک ات
محرم راز تو ام قصه به من باز بگو
شرح این واقعه ی خانه بر انداز بگو
گفت از عشق مگو ، هی هی جنگ است هنوز
هرچه آینه ، ترَک خورده ی سنگ است هنوز
سخن عشق به دیوانه جفنگ است هنوز
اندکی حوصله کن قافیه تنگ است هنوز
باش فردا که گل آید ، چمن ایجاد شود
شاید از میمنه تا میسره آباد شود
سخن از عشق دراین حال و هوا یعنی چه؟
آدم و سجده به شمشیر و طلا یعنی چه
دل به ابلیس و به لب نام خدا یعنی چه
دیدن کعبه به پول فقرا یعنی چه
گر همین است وطن ، کاش وطن هیچ نبود
اینهمه کله و دستار و چپن ، هیچ نبود
حیف از این زهر شدن ، کاش همه قند شویم
پیش چشم همه یک آینه لبخند شویم
عوض سنگ شدن ، سیب سمرقند شویم
حکم عشق است که محبوب خداوند شویم
ورنه در هی هی این جنگ ، غزل بی معنی است
تک و تنها سفرِ ماه عسل بی معنی است